ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
- از ما نهفته با دگران یار بودهای
ما غافل و تو همدم اغیار بودهای
جایی که شب شدند حریفان تمام مست
باور که میکند که تو هشیار بودهای
- ای وای بر آن مرغ گرفتار که از دام
پایش بگشایند و پریدن نگذارند
- برهم زدم از ذوق اسیری پر و بالی
ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست
- تا بر دلت از ناله غباری ننشیند
از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را
-تا کی نصیحتم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار؟ دل من دل تو نیست
-چه دامست اینکه هر مرغی که میگردد گرفتارش
نمیآید به خاطر پرفشانیهای گلزارش
-حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی
کرده پرواز و به کنج قفسی افتادهست
- در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد
نمیدانم به امید چه بلبل آشیان بندد
- درین گلشن از آن شادم که نوپرواز مرغان را
رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا
- نمیدانم زیان و سود بازار محبت را
همین دانم که کالای وفا کمتر شود پیدا
- دلخراش است دگر ناله مرغان چمن
در خم دام مگر تازهگرفتاری هست؟
- شب چو بمیرم به سر کوی تو
زنده شوم صبحدم از بوی تو
«غمش در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند»
- منزل بسی دور و به پا ما را شکسته خارها
واماندگان را مهلتی ای کاروانسالارها
گر باغبان روزی به ما بندد در گلزارها
ما را نگاهی بس بود از رخنه دیوارها
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سئوال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است