گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو
گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو

خاطره ای از باشگاه پارتیا...


 (پیشی جاااااان)


این عکس گربه ای هست که توو باشگاه قبلی مون بود

چه قدر ناز بود چه دختری بود!

همه اش دور و ور آدم بود و چه انسی با آدما داشت به خصوص

بعضی از افراد باشگاه مثل من که 

باهاش بازی می کردیم و اونقدر خودشو واسمون لوس می کرد 

که نگووووووو...!

توو عکسم معلومه زل زده از نزدیک توو گوشی،

و البته بهشم می رسیدیم و خوب تغذیه اش می کردیم...

گاهی داشتیم تیر می زدیم که یهو می دیدیم

 اومده وسط پاهامون و 

خودشو هی می ماله به پامون،

البته تمرکزمون بهم می خورد و تا  ردش نمی کردیم اونور

نمی شد تیر بزنیم!

مربی جااااان براش جا درست کرده بود و زمستون

یه جای نسبتا" گرمی داشت.

اما..

یه روز که اومدیم باشگاه هیچ اثری ازش نبود

هرچه گشتیم و از این و اون پرسیدیم

خبری ازش نبود که نبود..

نمی دونم چون خونگی بود و با مردم گرم،

کسی دزیده بودش یا رفته بود جای دور و گم کرده بود یا رفته بود زیر ماشین؟

خلاصه آخر کارمون غم انگیز بود چون یهویی غیبش زد...!

یک روز ورزشی دیگر در باشگاه تیراندازی با کمان...شنبه ۹۶/۷/۲۲


شنبه ۹۶/۷/۲۲

امروزم ، البته شب شده بود، توونستم در باشگاه حاضر شم

و تمرینات خوبی رو زیر نظر استاد جان انجام دهم

تعدادی از دوستان هم باشگاهی هم

آمده بودن که به اتفاق

تیر زدیم و

در

فواصل تیراندازی،

گپ و کفتگویی با هم داشتیم.

در مجموع از حضور در باشگاه و دیدار مربی و دوستان

خوشحالم و انرژی مثبتی که دریافت

کردم خستگی و از دست

دادن انرژی فیزیکی رو

واقعا" جبران کرد...

گزارش کوه پیمایی ۴۶...

"هوالجمیل"           

 کوه پیمایی 96/7/20           



دیر عازم کوهستان شدم به دلیل خستگی 

روز قبل و استراحت صبحگاهی!

حدود ساعت 9 میدون درکه بودم و برای اولین بار با جماعتی

که معمولاااااا برای ناهار به درکه میان و تا کوه پایه ها

تفریح کنان در معیت دوستان یا خانواده عزیمت

می کنن و در مناطق خوش آب و هوا و عموما 

در کنار رودخانه اتراق کرده و بساط

ناهار را آماده و دودکباب

راه می اندازند 

هم قدم

و

هم سفر شدم...



روز شلوغی بود و جماعت برخلاف هفته قبل گروهی به کوهستان و

کوه پایه ها زده بودن و گذرگاه های عبور شلوغ و پر جمعیت

بود. تا بالای آبشار کارا و بندعبداله و حوالی آبشار جوزک

بالا رفتم، این هفته مشکل کفشم داشتم چون کفش

کوهم هفته پیش دیگه از فرم خارج شده بود و

اونو انداختم بیرون، کفش کوه زاپاس رو

پوشیده بودم که راحت نبود و چون 

مدت ها استفاده نکرده بودم

کمی خشک بود!

با این مقدمه

زیاد نمی توونستم به ارتفاعات بزنم!


حدود ساعت 11ونیم در یه 

رستوران تروتمیز در همون حوالی اتراق کردم

و جای دوستان خالی صبحانه و ناهار 

رو باهم سفارش دادم نیمرو و 

میرزاقاسمی با مخلفاتش...






تا حدود ساعت یک پس از صرف غذا

اون جا بودم و بعد راه افتادم پایین.

ساعت 3 توو درکه بودم و عازم منزل شدم...

تعدادی هم عکس گرفتم که تقدیمتون می کنم...

رع

گزارش کوه پیمایی ۴۵...

هوالجمیل


گزارش کوه پیمایی ۷/۷/۹۶ اولین جمعه پاییز...



ساعت ۶ و نیم صبج توو میدون درکه بودم و حرکت کردم به سمت کوهستان، 

برخلاف هفته های قبل، صبح زود خیلی

خلوت بود از جا پارک ماشین ها مشخص بود که این خلوتی

می توونست به دلیل تعطیلی ها و مسافرت جماعت باشه!

مسیرهای عبور و گذرگاه ها هم نسبتا” خلوت و کم جمعیت بود.

هوا هم که عالی، تمیز و خنک...

  ادامه مطلب ...

تمرین تیراندازی در باشگاه...چهارشنبه ۹۶/۴/۱۴

 

هوالقادر


 






توفیق داشتم بعد از یکماه و اندی به دلیل ماه رمضان و

امتحانات در باشگاه تیراندازی حاضرشم و تمرین کنم.

دیدار دوستان و مربی جان علاوه بر شادابی،

نیروی مثبتی به همراه داشت که انجام

تمرینات رو برایم آسون می کرد...

امیدوارم تابستون امسال

بتوونم بیشتر به ورزش

و کارهای

عقب افتاده برسم...