گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو
گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو

خاطراتم از دوران مدرسه1...


یادش به خیر... ( اولین چالش اجتماعی برای من...)

 

نیایشی ازامام سجاد علیه السلام : 


خداوندا...  زمانی که تصمیم به انجام دو کار مختلف گرفتیم که یکی باعث رضایت تو 

 و دیگری موجب خشم تو می شود، مارا به سمت خشنودی خودت روانه کن، 

و از انجام کاری که باعث خشم توست دورمان کن.


و این یعنی "اشتیاق" برای اینکه در جوار رحمت حق باشیم.                  


دلم گرفت ای هم نفس...  پرم شکست تواین قفس...                  

                      

...یادش بخیردرسال آخردبیرستان که بودم توی دبیرستان دکترنصیری تهران دبیر ادبیاتی 

داشتیم به نام آقای سمیع سمیعی خدایش  بیامرزد... انسانی وارسته، فرهیخته و فهیم بود، 

کلاس درسش که کلاس نه محفل الهی و ماورائی بود و همه بچه های کلاسهای دیگه هم 

به صورت مستمع آزاد شرکت می کردند.


حیف که در حال و هوای دوران نوجوانی قدر آن روزها را ندانستیم!


روز اول شروع کلاس در اون سال تحصیلی بیادموندنی ،با وقار همیشگی اش وارد کلاس 

شد باگچ روی تختهسیاه این جمله رو از پیرهرات خواجه عبدالله انصاری علیه الرحمه نوشت:


جز راست نباید گفت... هر راست نشاید گفت ...         


 واین شروع تراوش ادب وحکمت بود از زبان انسانی خودساخته...


خیلی تو اون سال تحصیلی آموزه هامون غنی بود به طوری که در مقایسه بادانش آموزان 

 هم سطح مدارس دیگهواقعن مشهود بود، یادمه یه روزنامه دیواری براش نوشته بودیم با تیتر:


-مردی که خیلی می فهمد-        


البته کار خوبی از آب دراومد و متاسفانه رئیس دبیرستان که به بالاها وصل بود! 

 بااین روزنامهدیواری برخوردی نامناسب ومنفی داشت، فردای نصب آن روی دیوار، 

 دستور داد تا جمعش کنندو به معترضین هم اولتیماتوم داد و از نمره انضباطشون هم کم کرد. 

اولیای دانش آموزان خاطی رو هم احضار کرد و هم از دانش آموزان وهم از والدین آنها تعهد 

 کتبی گرفت که این عمل دیگه تکرارنشه!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.