گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو
گل نرگس...

گل نرگس...

وبلاگ رضا علیزاده - نیکو

خاطره ای از باشگاه پارتیا...


 (پیشی جاااااان)


این عکس گربه ای هست که توو باشگاه قبلی مون بود

چه قدر ناز بود چه دختری بود!

همه اش دور و ور آدم بود و چه انسی با آدما داشت به خصوص

بعضی از افراد باشگاه مثل من که 

باهاش بازی می کردیم و اونقدر خودشو واسمون لوس می کرد 

که نگووووووو...!

توو عکسم معلومه زل زده از نزدیک توو گوشی،

و البته بهشم می رسیدیم و خوب تغذیه اش می کردیم...

گاهی داشتیم تیر می زدیم که یهو می دیدیم

 اومده وسط پاهامون و 

خودشو هی می ماله به پامون،

البته تمرکزمون بهم می خورد و تا  ردش نمی کردیم اونور

نمی شد تیر بزنیم!

مربی جااااان براش جا درست کرده بود و زمستون

یه جای نسبتا" گرمی داشت.

اما..

یه روز که اومدیم باشگاه هیچ اثری ازش نبود

هرچه گشتیم و از این و اون پرسیدیم

خبری ازش نبود که نبود..

نمی دونم چون خونگی بود و با مردم گرم،

کسی دزیده بودش یا رفته بود جای دور و گم کرده بود یا رفته بود زیر ماشین؟

خلاصه آخر کارمون غم انگیز بود چون یهویی غیبش زد...!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.